سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - به نام تنهای تنهایی...

توکل

سه شنبه 86 شهریور 13 ساعت 11:53 عصر

سلام

سلام بر خدایی که خواهان است

می خواهد و می خواهد که از او بخواهند

خود بزرگ است و بزرگی را هدیه می دهد

خود عزیز است و عزیز بودن را دوست می دارد

خود علیم است و بندگانی عالم می خواهد

خود حکیم است و حکمت را می بخشد

تویی خدایی که می گویی از من بخواهید

که خواستن  را هم راهی قرار دادی برای رسیدن به خود

خواستن را قرار دادی تا ایمان را بسنجی

سنجشی که جز هدایت چیزی نسیت

و هدایت چز رسیدن به تو نیست

اما چه کنیم که خواسته هایمان جز خودخواهی نیست

و تو خود اینرا به ما داده ای

و ما می خواهیم و فقط می خواهیم و می خواهیم

اما خواستن ما از تونیست چون تو را نمی بینیم

که اگر تو را می دیدم تنها از تو می خواستیم

خواستن های پوچی که به پوچی میرسد

و هر خواستنی که تو درونش نباشی خواستن نیست

از تو می خواهیم که کمکمان کنی

از تو می خواهیم که تنها از تو بخواهیم

که تو تنها اجابت کننده خواسته هایی


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]


انسان عجول

شنبه 86 مرداد 27 ساعت 10:43 عصر

سلام

سلام بر خدای صبر
خدایی که صابران را دوست دارد و یاور انهاست
خدایی که بندگانی عجول دارد
و اینقدر صبور است که می خواهد آنها را هدایت کند
اما آنها از او سر یچی می کنند

 ان الانسان کان عجولا

چگونه می شود بندگان عجول ، صابر شوند ؟
بجز اینکه خود تو به آنها صبر عنایت فرمایی ؟
و آنها را از صابران گردانی ؟

بندگانی که طاقت ندارند
و اینقدر خود خواه و کوچک و حقیر و ضعیف هستند که چیزی جز خواسته های خود نمی بینند
اگر خواسته های آنها را اجابت کنی مغرور و خودخواه تر می شوند
و اگر خواسته هایشان را بر آورده نکنی نا امید و دل شکسته می گردند

حتی حاضر نیستند بخاطر خواسته هایشان رنج و زحمت و صبر داشته باشند

بندگانی که حتی نمی توانند بخاطر خود و عجول بودنشان ، از گناه چشم بپوشند

که اگر صبر کنند تو بهتر از آن را به آنها می دهی

چه بندگان ضعیفی هستیم ؟

البته بندگانی هستند که همیشه تو را تسبیح و تقدیس می کنند
و همیشه حمد و ثنای تو را می خوانند
چه به آنها بدهی یا ندهی
و آنان از صابرانند

صابرانی که صبورشان کردی

مرا نیز صبور گردان

و از صبر خویش به من عنایت فرما
تا بتوانم در برابر تو تعظیم کنم و به سجده روم
و از ان لذت ببرم

و چه لذت زیباییست  سجده در برابر تو با صبر ؟

خداوندا به من صبری عنایت کن
تا در برابر مشکلات  به ایستم
و از تو یاری بجویم

به من صبری عنایت کن
تا در برابر گناهان خوار و ذلیل نگردم

به من صبری عنایت کن
تا بتوانم منتظر بمانم و از این انتظار لذت ببرم

به من صبری عنایت کن
تا از بزرگی تو و خواست تو مغرور نگردم

به من صبری عنایت کن
تا به تو همیشه پناه بیاورم

که تو خیر الحافظا و الرحم الراحمینی


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]


سوختن

چهارشنبه 86 مرداد 24 ساعت 12:14 صبح

سلام

سلام به خالق یکتا
به پناه بی پناهان
به امید نا امیدان

سلام به رحمان و رحیم
به مقلب القلوب
به محول الحول و الاحوال
به مدبر اللیل و النهار
به کسی که بخواهد زنده می کند
و بخواهد می کشد
بخواهد موجود می کند
و بخواهد از بین می برد

تو یی که می خواهی

دارم میسوزم

منی که خام بودم
و پخته شدم
و حال می سوزم

از تو نمی خواهم جلوی سوختنم را بگیری
چون از سوزش این سوختن به خود می آیم
و به سمت تو می آیم و از تو می خواهم

از تو می خواهم تا این سوختن را مفید و با ارزش گردانی
و نگذاری بیهوده بسوزم

سوختنم را مفید گردان

همچون سوختن شمعی که می سوزد و نور می دهد و با سوختنش حیات را جاری می کند
و نه مانند چیز دیگر که از سوختنشان آسیب میزنند

پس مرا بسوزان که از این سوختن لذت می برم

اما آنرا مفید گردان

یا رب العالمین


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]


عاشق عاقل با ایمان

چهارشنبه 86 مرداد 17 ساعت 1:20 صبح

سلام
سلامی با نام خالق عشق
خالقی که هم عاشق است و هم معشوق

می خواهم عاشق شوم
که عاشقی راهی است برای از خود بی خود شدن
و عاشق از درون خود بیرون می آید و به سمت معشوق حرکت می کند
و این حرکت چه زیباست

می دانم که عشق حقیقی تنها از آن توست
و تویی که آن را به بندگانت اهدا می کنی تا مزه عشق را بچشند و عاشق شوند
و عاشقانه به سوی تو بیایند و از تو یاری بخواهند .

و چه زیباست عاشقانه به سمت تو حرکت کردن

اما عشقی که در آن عقل نباشد زود گذر است و دوامی ندارد .
پس این عشق زمانی معنا پیدا می کند که همراه با عقل باشد .

و عاشق عاقل پا در راهی می گذارد که به آن ایمان می گویند .

و عشق بی ایمان معنا ندارد و ایمان بی عشق وجود ندارد .

پس مرا عاشق گردان .

عاشق عاقل با ایمان .


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]


هستی و نیستی

جمعه 86 مرداد 5 ساعت 12:50 عصر

سلام

سلام بر خالق هستی

که هستی همه از اوست

و چیزی جز او نیست

نیستی ای که نیست

و هستی ای که همه از اوست

و بودن و هستیش منوط به چیزی نیست

اوست که  بوده است و خواهد بود و می ماند

و هر چیز دیگری  جز او ماندگارنخواهد بود و فانیست

و فانی یعنی نیستی

پس باز تنها تو هستی

و هر چیز دیگری بجز تو نیست

تویی که به چیزی معنی می دهی و یا بی معنیش می کنی

زنده می کنی و یا از بین می بری

اگر بخواهی می شود و اگر نخواهی نمی شود

پس همه چیز از تو و برای تو و بخواست توست

پس می خواهم آنچه تو خواسته ای

و تو بخواه هر آنچه خیر و صلاح است

مراقب ما باش و به ما رحم کن


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]


   1   2      >

کل درد و دل ها

گذشته ها گذشته ...
بگویم یا نگویم...
تشکر غریب
[عناوین آرشیوشده]