سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می خواهم... - به نام تنهای تنهایی...

می خواهم...

دوشنبه 86 خرداد 28 ساعت 4:36 عصر

سلام
سلامی که با یاد توست و با نام توست
تو تنها کسی هستی که نمی توانم حالت را بپرسم
چون تو را نمی شناسم

تازگیها کلمات برایم بی معنا شده اند
نمی دانم معنی آنها چیست
معنی عشق
دوست داشتن
فهمیدن
بیان کردن
عقل
احساس
هستی
زندگی
از همه مهمتر ، بودن
وکلمات دیگر

این کلمات یعنی چه ؟
چرا باید معنی آنها را بدانم ؟

مگر جز این است که این کلمات راهی هستن برای رسیدن من به تو ؟
حال که من نه خودم را می شناسم و نه تو را
پس معنی این کلمات به چه درد من می خورد ؟

می خواهم بشناسم
می خواهم ببینم
می خواهم گوش کنم
می خواهم بچشم
می خواهم لمس کنم
می خواهم بفهمم

اما فقط حرف می زنم
و حرف زدن به چه دردی می خورد ؟

چگونه می توانم حرف نزنم و عمل کنم ؟
آیا تنهایی می شود؟

آیا نباید کسی مرا یاری کند ؟
چگونه می شود؟

نه نمی شود
چون نمی فهمم
چون اگر می فهمیدم که می شناختم
و وقتی میشناختم ، که دیگر گنگ نبودم

پس کسی را می خواهم که از من بهتر بفهمد
و من و  تو را نیز خوب بشناسد
وبتواند کمکم کند

پس باید بروم و او را بیابم
و از او کمک بخواهم

اما می ترسم
می ترسم اشتباه کنم
و کسی را بیابم که مرا گمراه کند

اما باید بروم
باید خطر کنم
و از تو نیز کمک بخواهم

پس تو نیز کمکم کن
و مرا یاری کن

و آن یاری کننده را بفرست .


درد و دل: جان بی دل

بگو با من [ گفته ]



کل درد و دل ها

گذشته ها گذشته ...
بگویم یا نگویم...
تشکر غریب
[عناوین آرشیوشده]